نغمه های سوگ راعشق ویران می کند
خاطرات تلخ وشیرین را ارزان می کند
داد وفریادفرهادخوبان نیمه اردیبهشت
خنده شیرین سوزان را فروزان می کند
منوچهر فتیان پور
آمدی با عشوه هایت باز شیدایم کنی
بینِ عشاقانِ عالم باز رسوایم کنی
باز میخواهی مرا ای بیوفا باجورِ خود
هرشبی راتاسحرهمدم به غمهایم کنی
یا که میخواهی بسوزانی مراازعاشقی
باز هم باکبر،بنشینی تماشایم کنی
آتشی را هم بیفروزی ز عشقت بر دلم
هم صدابامرغ حق درنیم شبهایم کنی
تاکنون ای بیوفا،کی کرده ای برمن وفا
بازگشتی با جفایت در بلاهایم کنی
باهزاران حیلتی خواهی فریبی،این دلم
از جفا،یک بار دیگر باز تنهایم کنی
رو دگر،نازت خریداری ندارد نازنین
منکه میدانم توخواهی خوارِدنیایم کنی
همچنان لیلاکجایی بر(خزان)ای حیله گر
مثل یک مجنون فقط خواهی به صحرایم کنی
علی اصغر تقی پور تمیجانی
با نگاهت قتل عامم کردهای
بیوفا کشتی حرامم کردهای
تا شنیدی قصه عشق مرا
شهره اندر خاص وعامم کرد ای
گفته بودم عاشق روی توام
پیش نااهلان غلامم کردهای
دل ربودی رفتی و اما مرا
طایر هر کوی و بامم کردهای
وقت خنده اخم کردی تو به من
این چنین بی احترامم کرده ای
شهر را از مستیم کردی خبر
فاش با صد طعنه نامم کردهای
دل نمیدادم به تو اما یقین
با کلامت خام خامم کرده ای
بارقیبم گفتهای با طعن و ناز
که فقط تنها سلامم کردهای
گفتی از من بیوفایی دیدهای
پس چرا عشقت به نامم کرده ای
تاکه بوسه تو ستاندی از لبم
تشنه لب در انتقامم کرده ای
با رقیبم گفت مداحی چرا؟
باز خندیدی و رامم کردهای
محمدحسن مداحی
تو لهجه غریب آب را، چه خوب می فهمی
و مستی بدون شراب را، چه خوب می فهمی
قسم به قلم، به زیبایی خلقت
که آیه های روشن کتاب را، چه خوب می فهمی
مرا معلم عشق تو، چه خوب شاعری آموخت
شکوه شعری و نکته های ناب را، چه خوب می فهمی
تو حافظی و، نیما، فروغ یا که سهرابی
ترنم غنچه ایی و سِحر آب را، چه خوب می فهمی
چو دستم به دست تو باشد،خوشم، نمی ترسم
که روشنی و، راه صواب را، چه خوب می فهمی
ز حد برون برده ای، دلبری، ملاحت را
و سرزنش بدون عتاب را، چه خوب می فهمی
ز، رستگاری عرفان به عشق تو خراب شدم
شکر، که حال دل خراب را، چه خوب می فهمی
سید قاسم موسوی