مرا خاموش میبینی ولیکن حرف بسیار است

مرا خاموش میبینی ولیکن حرف بسیار است
تنم خیس نم باران دلم از عشق سرشار است

کنار ساحل رویای خود دلتنگ میمانم
میان بزم شب تا لحظه ای که ماه بیدار است

اگر هر شب لب دریای چشمت خیره ی ماهم
دلم شاید تصور می‌کند هنگام دیدار است

پری های طلایی در برِ مهتاب می‌رقصند
فقط در چشم من اما فروغ تو پدیدار است

لطافت از هوای دشت گیسوی تو می بارد
چرا بین نسیم و صورت من سخت دیوار است

چنان در کلبه ی تنهایی ام عریان نشسته غم
که گاهی بختم از بی برگی تقدیر بیزار است

همیشه رازهای ماندنم را فاش میگویم
ولی خون غزل پیوسته در شریان اسرار است

علیرضا حضرتی عینی

وصف باریتعالی هر چه گوییم و خوانیم بی انتها

وصف باریتعالی هر چه گوییم و خوانیم بی انتها
عشق ورزیدن به خالق یکتا ،وظیفه، برهمه یِ ما

هر عمل با نام خدا آغاز و پایانش ارجمند
سر نهادن به دستوراتش در همه ارکان ارزشمند

گر شاهی و یا شبان ، گر حاکمی و یا دربان ، بدان
آنکه قُرب دهد و مقام ،تنها اوست، بر بندگی بمان


گر مستی و لا اُبالی ، گر هستی ونامُرادی باز بدان
آنکه بخشدوتواندکه بخشدتنهااوست ،بربندگی بمان

گر پشیمانی و نادم ، گر خجلی و خادم ،هان بدان
آنکه پذیرا باشدوتوبه پذیر اوست ،بر بندگی بمان

بمان زِماندنت سودی بری وعزمی بداری براین نام
بمان زِماندنت سعادتمندوسجده کنی هرصبح وشام

بود ونبودمان، ماندن ونماندنمان دلیل بر خِلقتمان
آنکه همیشه بماند جاودان خالق اوست بربندگی بمان

محمد هادی آبیوَر

بر حریفان و رقیبان در شعر اگر تاخته ام

بر حریفان و رقیبان در شعر اگر تاخته ام
عذر تقصیر کز شعر سپری ساخته ام

ادب از بی‌ادب آموخته ام به تعلیم استاد
کزعمل سوخته عکس‌العملی ساخته‌ام

عمل و عکس العمل از نظام و قاعده ست در روزگار
کز انعکاس مهر یا کردار ما بر آینه ست از روزگار

امیرعلی مهدی پور

عاشق شده بودم به گلی

عاشق شده بودم به گلی
چشمه ها آب نیاورد
دیدم ز عطش پاک بپژمرد
که دلم تاب نیاورد
با دست خودم کردمش خاک
چشم من خواب نیاورد
بعد مرگ گل من ، دهر
گوهری ناب نیاورد


ابراهیم صفری

به دیدارِ دلم آمد صنم رفتارِ خوش کردار

به دیدارِ دلم آمد صنم رفتارِ خوش کردار
نشست و گفت و خندید و غزل آورد در گفتار

برای دیدن رویش تمام شهر دلتنگ است
به ویژه این منِ بیدارِ مُرده در غمِ دیدار


دکتر مهراب داراب پور