در حسرت دیدار تو ای عشق، غریبم

در حسرت دیدار تو ای عشق، غریبم
زین درد نهانی به خداوند بسپارم

دریاب مرا، فرصت ما اندک و کوتاه
پیش از که زمان بگذرد و پیر بمانم

با مهر تو در سینه چراغی بگشایم
تا روز از این شب‌زدگی‌ها برهانم


هر جا که روم ردّ تو در خاطره‌ها هست
چون نقش قدیمی به دل سنگ‌نشانم

بر موج نگاهت بنهم قایق جان را
شاید که به آن ساحل رؤیا برسانم

اینک غزل من همه از نام تو لبریز
با یاد تو در وسعت این شعر بمانم

یا دست گشایی که مرا از قفس دل
آزاد کنی، تا به هوایت بپرانم

اما نه، اگر این قفس از مهر تو لبریز
بگذار همان مرغ غزل‌خوان بمانم

هر سوی جهان گر بروم ، عطر تو با من
چون سایه‌ی پنهانی و من روح عیانم

امیر رضا بهزادی نژاد

تو از کدام صاعقه میترسی؟

تو از کدام صاعقه میترسی؟
ته این کوچه
پلکانی ست
که تورا تا سقف آرزوها بالامیبرد.
وآنجا میتوانی پی به ارتفاع رویایت ببری.
بمان و
زیر تارمه کهنه چوبی ام
پناه بگیر
ودر سمفونی صدای من و‌چکه چکه اینهمه بی چتری
رقص باران کن
وموهایت را کنار بزن
تا ماه را بی محاق
به تماشابنشینی.
پیش از آنکه
دوباره رعشه به رگهای گردن آسمان بیفتد
گدازه سازشوو
گذر کن از گذار من
حالا بگو
این شراب به شیدایی نمی ارزید؟
پ.ن بخندبه اشکهایم
به این حقیقت زلال همیشه جاری
چون من
بی عطش و التهاب
در فراغتی فقیرانه به دیوانگی هایم فکر میکنم
حالی که خاطراتمان را شخم می زند گاوی به نام دل.

هادی بابایی

در گردنه ی عمر

در گردنه ی عمر
فصل ها سرازیر شده اند
روی ستون کفش کهنه های
صورتم
و تمام خیابان‌‌های زنده را
به بند کشیده اند
حالا من مانده ام و
بوی نا‌ایی که از ساعت/
دلپیچیدگی شناسنامه‌ام
بلند می شود


فروغ گودرزی

دیوانه ام!

دیوانه ام!
دیوانگی را دوست دارم!
چون باد ، رها ... به هر سو می‌دَوَم!
چون برف ، بی صدا ، بر شانه‌ای می‌نشینم!
و چون باران ، پر هیاهو ، به شیشه می‌زنم!...

دیوانه ام!
دنیای من فرق می‌کند!
در بهار ، می‌خشکم و زرد می‌شوم!
و در پاییز می‌رویَم!..
زیر قدم‌هایم ، آسمانتان ، دیدنی‌ست!
و دریا ، آغوشی‌ست برای پَر کشیدنم!...

دیوانه ام!
همه چیز برای من جورِ دیگری ست!
هر صبـح ، "دَمنوشِ شعر" مهیاست!
سیگار ، نقاشی‌ست که انسان می‌کِشد!
و غم نیز ، همسرِ شادی‌‌ست!

دیوانه ام!
دوست داشتی به دنیای من بیا!
تنها چیزی که باید بیاوری،
دل است...
چون ، دنیای من جای عقل نیست!
پس دل شکستن نمی‌شناسد!

دیوانه ام!
دوست داشتی به دنیای من بیا!
اینجا پدری شرمنده خانواده نیست..
به ازای لبخند ، دستمزد میگیری!
اینجا کسی از گرسنگی نمی‌میرد..
هزینه‌ء یک پرس غذا ، محبت است!

در دنیای من..
عشق فقط در سینما نیست!
ولی،
درد فقط در ویترینِ اسباب بازی فروشی‌هاست...

دیوانه ام ... باور کن اینجا بهتر است؛
اگر دوست داشتی،
به دنیای من بیا...



علیرضا تندیسه