روح گمگشتهی من بین مگو چیست تورا
عقل کامل شده از حق مگر نیست تورا؟
طاقت درد و غمم آیینهی احوال گشت
در هوای رنج من جایی که خالیست، تورا
ریحانه کرمانی
شیطان را صدا زد
وقتی ساقه ی گلی را شکست
وقتی ساعت فرسوده ی دیوار راحت خوابید
بیشمار
بیشمار صدای دل بود
که می شکست
گام به گام
گام به گام روحش را
فروخته بود
با اولین گناه
با اولین نگاه
سایه شوم اسارت
تعمیر این همه ویرانه ها
راهی برای پس گرفتن نبود...
محبوبه برونی
بعد از من، وقتی سکوت بر لبم مینشیند
شما صدایم را در نسیم شبانه بشنوید
آن جا که ماه به یاد من از غصه میگرید
و ستارهها برایم فانوسهای خاموشاند
به یاد من، هرگز اشک نریزید
که من در هر قطرهی باران باز میگردم
در آغوش شما، در لحظههای تنهایی
همچون نوری در تاریکی، ناگهان و آرام
هرگز مرا در خاک سرد مجویید
من در لبخندهای شما نفس میکشم
در حرفهایی که هرگز نگفتیم
و در نگاههای بیصدا که از دلهایمان عبور کرد
خود را غمگین نسازید از رفتنم
که مرگ برای من، پایان نیست
آغاز پروازیست که از این دنیا فراتر است
و من با هر وزش باد، با هر طلوع، در کنارتان خواهم بود
مرا بخوانید در سکوت شب
وقتی قلبهاتان به تپش میافتد از خاطرات
آنجا هستم، بیصدا، اما عمیق
مثل سایهای که هرگز شما را ترک نخواهد کرد.
و اگر روزی حرفی از من ماند
بخوانیدش، آرام، میان اشک و لبخند
این زندگیست که ما را به هم پیوند میزند
و مرگ، تنها پردهایست، که باید کنار برود
علی مداح
در لجاجت بر یقین تن های تنها مانده ایم
مانده درمرداب دین در قهقرا جا مانده ایم
ابتدا دفن عوالم شد دلیل انزوا
بر الفبای موازی در تماشا مانده ایم
لن ترانی را به سیلی نوش جان کردیم و بر
قول موسی یا محمد یا که عیسی مانده ایم
تشنگانیم و تفحص گر به سرداب حیات
هاجری وهم سراب و لنگ سقا مانده ایم
مرده این جان می دهد ، آن دیگری شق القمر
آن دو شق دریای نیل و ما به معنا مانده ایم
حیرتم افزون ،که حاجت بر کدامین شد روا ؟
با هزاران رهنما در رد یک پا مانده ایم
مات و سر درگم، به نقل و قول هر چه ماجرا
در مسیری جلوه گر دیگر چرا وا مانده ایم؟
کعبه ظاهر میشود با چشمِ باز و.خانه بر
بی تمایل بر سحر شب را به یلدا مانده ایم
عادل پورنادعلی