تو قطره‌ای باران،

تو
قطره‌ای باران،
که هنگامِ تنفسِ بهار
بر گونه‌ام فرود می‌آیی؛
و می‌دانیم، هر دو،
سقوط خواهی کرد...
کاش
آرام باشد،
و بی‌درد.


شیما اسلام پناه

دست بزن نغمه بخوان فصل شکفتن رسید

دست بزن نغمه بخوان فصل شکفتن رسید
چشم گشا سحر نگر که ترک خفتن رسید

مسافران حرم عشق ز ره می‌رسند
آب بپاش هلهله کن که وقت رفتن رسید

چلچله‌ها خنده کنان بال زنان در رهند
خوش خبری هست که جان‌ها همه بر تن رسید


غنچه به تن جامه دران وقت سحر آمدی
جوانه زن شاخه بده زمان رستن رسید

گوشه نشینی نبود رسم گل و آینه
مُهر به لب بهر چه ای؟ لحظه گفتن رسید

در صدف جان و دلم گوهر یکدانه‌ای
سر به گریبان چه برم؟ موقع سفتن رسید

فروغ قاسمی

عشق من،

عشق من،
چون رود در نگاهت جاری‌ست،
چون پروانه در آغوش آتش،
بی‌پایان، بی‌زوال.
می‌چرخم، می‌سوزم،
در تو حل می‌شوم،
تا شبنمی شوم،
بر برگ بودنت.


سیدحسن نبی پور

دل به آتش می گدازی! سوز پنهان می کنی!

دل به آتش می گدازی! سوز پنهان می کنی!
هر نفس با چشم خود،حالم پریشان می کنی.
گفته بودی عشق تو آرامِ این جان می شود،
باز هم با لفظ خود ما را پشیمان می کنی!
چشم تو آغوش گرمی در دل طوفان ماست،
با نگاهت معجزه در سینه آسان می کنی!
شعر من بی نام تو بی معنی و بی روح بود
با حضورت بیت ها را،خانه ی جان می کنی.
این همه راز از نگاهت ریخت در شعرم.بگو،
چشمهایت را چرا از من تو پنهان می کنی؟
تا کی از چشمان خود این پرده را پایین زنی؟
دست کم یک شب مرا در خواب مهمان می کنی؟


مهرانگیز نوراللهی

گشتم همه جا به جستجوی رخ یار

گشتم همه جا به جستجوی رخ یار
در کعبه و بتکده،چو دورِ پرگار

آخِر چو نظر به خویشتن افکندم
دیدم که خداست در درونم بیدار


فرزاد دانشور